آیین شیعه.......آفاق نور

آنچه انسان را از پوچی نجات میدهد دین و مذهب است و آنچه انسان را به مقامات معنوی بالا می رساند شیعه است

آیین شیعه.......آفاق نور

آنچه انسان را از پوچی نجات میدهد دین و مذهب است و آنچه انسان را به مقامات معنوی بالا می رساند شیعه است

از عاشورا تا اربعین حسینی چه گذشت؟



حرکت کاروان اسیران اهل بیت از کربلا،ورود کاروان اسرای کربلا به کوفه،شهادت حضرت رقیه، دختر امام حسین علیه‌السلام و اربعین حسینی از جمله وقایعی است که طی ۴۰روز اتفاق افتاد.

 در روز شهادت امام حسین علیه‌السلام و بعد ازظهر روز عاشورا، شمار زیادی از سپاه دشمن به دست امام حسین علیه‌السلام به هلاکت رسیدند. بسیاری از دلاوران و جنگاوران سپاه یزید سرنگون شدند و پس از آن، دیگر کسی جرئت به میدان آمدن نداشت.

امام حسین علیه‌السلام در حالی که در اثر شدت مبارزه و گرما و تشنگی، ضعیف و ناتوان شده بود، لحظه‌ای ایستاد تا کمی استراحت کند؛ ناگهان، سنگی به پیشانی مبارکشان خورد. لباس خود را بالا زد تا خون صورتش را پاک کند، تیری سه شعبه از کمان حرمله، سینه مبارکشان را شکافت. آنگاه، سپاهیان عمر بن سعد، با تیر و نیزه از هر طرف امام را مورد حمله قرار دادند. امام از اسب بر زمین افتاد. مدتی نسبتاً طولانی ـ بر زمین کربلا بود، در حالی که در خون خود می‌غلتید. کسی جرئت نزدیک‌شدن به او را نداشت؛ ولی سرانجام شمر ملعون، در کمال قساوت به آن حضرت نزدیک شد و او را به شهادت رساند.

غارت خیمه‌ها

پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام در عصر روز عاشورا به دستور عمر بن سعد، سپاهیان سیا‌ه‌دل، با یورش به خیمه‌ها، آن‌ها را به آتش کشیدند و کودکان و زنان را آواره بیابان‌های سوزان و پرتیغ و خار کربلا کردند.

دگرگونی عالم، پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام

گفته‌اند که پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام، غبار شدیدی که سیاه وتاریک بود، فضای آسمان را پوشاند و زمین به سختی لرزید و شرق و غرب عالم تاریک شد.

یازدهم محرم؛ حرکت کاروان اسیران اهل بیت از کربلا

عمر بن سعد در یازدهم محرم، کاروان اسیران اهل بیت علیهم‌السلام را در حالی که با غل و زنجیر بر شترها سوار شده بودند، از کربلا به سمت کوفه حرکت داد. حضرت زین‌العابدین علیه‌السلام را نیز در حالی‌که به مشیت الهی به شدت بیمار بودند، با غل و زنجیر بر شتری سوار کردند.

دوازدهم محرم؛ دفن شهدای کربلا

در روز دوازدهم محرم، شماری از قبیله بنی‌اسد برای دفن بدن پاک امام حسین علیه‌السلام و اصحابش، به کربلا آمدند و به معجزة الهی، امام سجاد علیه‌السلام در این مراسم حضور داشتند. خودشان بدن پاک پدربزرگوارشان را درحالی‌که به شدت می‌گریستند، به خاک سپردند و روی قبر مطهر چنین نوشتند: این قبر حسین بن علی بن ابی‌طالب است که او را در حالی که تشنه و غریب بود، به شهادت رساندند.»

ورود کاروان اسرای کربلا به کوفه

روز دهم محرم، کاروان اسیران اهل بیت علیهم‌السلام وارد کوفه شدند و این کاروان را که سرهای مقدس شهدا، پیشاپیش آن‌ها بود، در تمامی کوچه‌ها و بازارهای شهر گرداندند. یادآوری می‌شود که خطبه‌های امام سجاد علیه‌السلام و حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در این شهر، ضربه کوبنده‌ای بر پیکر دشمن وارد کرد و چهرة واقعی یزید را برای همگان آشکار کرد.

نوزدهم محرم؛ حرکت کاروان اسیران از کوفه به شام

در نوزدهم محرم، به دستور یزید، عبیدالله بن زیاد، کاروان اسیران اهل بیت علیهم‌السلام را همراه سرهای مقدس شهدا، به سمت شام حرکت داد.

اول صفر؛ ورود کاروان اسیران اهل بیت به شام

در روز اول صفر، کاروان اسیران اهل بیت، وارد شهر شام شد و این در حالی بود که از روزهای پیش، کوچه‌پس‌ کوچه‌های شام، برای ورود آنان آذین بسته شده بود و مردم شام با پوشیدن لباس‌های نو، خود را برای برپایی جشنی بزرگ آماده می‌کردند!

از وقایع مهم این روز ، می‌توان به خطبه‌های امام سجاد علیه‌السلام و حضرت زینب سلام‌الله‌علیها اشاره کرد که چهره واقعی یزید و حکومتش را برای مردم آشکار ساخت.

پنجم صفر؛ شهادت حضرت رقیه، دختر امام حسین علیه‌السلام

بنا بر نقلی، در روز پنجم صفر، حضرت رقیه دختر سه ساله امام حسین علیه‌السلام در خرابة شام به شهادت رسید. هم‌اکنون، آستانه مقدسه آن حضرت، یکی از زیارت‌گاه‌های مهم شیعیان در شهر شام به شمار می‌رود.

بیستم صفر؛ اربعین حسینی و ورود کاروان حسینی به کربلا

بیستم صفر، مصادف با اربعین امام حسین علیه‌السلام است که روز مخصوص زیارت آن حضرت به شمار می‌رود. به نقل مورخان، جابربن عبدالله انصاری و عطیه عوفی از نخستین زائران امام حسین علیه‌السلام در روز اربعین بوده‌اند. نیز بنا به گفتة برخی از مورخان، کاروان اسیران اهل بیت علیهم‌السلام در همان سال 61 هـ‌.ق به کربلا برگشتند و در آن‌جا، مجالس ماتم و سوگواری بی‌نظیری برگزار کردند


منبع: http://rayeheentezar.blogfa.com/post/252





در آستانه عید غدیر



کـى از جـمله آرمانها و وظایف برنامه هاى برون مرزى ، توجیه و تبیین صحیح ابهامات و شبهاتى است که به علل گوناگون ، همچون عدم آشنایى با موازین دین مبین اسلام و دسترسى نداشتن به منابع و مراجع مطمئن و یا به تزویر و نیرنگ دشمنان کژاندیش اسلام ، بر دل جان مخاطبان آنسوى مرزها سایه افکنده است .
زدودن زنـگـار بـى خـبـرى ، از آیـینه دل اسلام جویان و انعکاس نورتابان شریعت محمدى و تشیع عـلـوى ،مـسـتـلزم آن است که در گام نخست با عنایت به کثرت مخاطبان اهل سنت اندیشه ها و دیـدگـاههاى ایشان در ارتباط با اعتقادات شیعه را طرحى جامع بیندیشیم و آیین اخوت را همت گماریم .
در ایـن راسـتا و در برآوردن این نیاز، بر آن شدیم تا به تدوین مجموعه هایى مناسب ، دست یازیم و دردسترس برنامه سازان قرار دهیم .
بـدیهى است مطرح نمودن این گونه مباحث ، جدا از فواید برون مرزى براى مخاطبان داخلى ، اعم ازشیعه و سنى نیز جذاب و سودمند خواهد بود.
مجموعه حاضر، عنوان ((غدیر از دیدگاه اهل سنت )) گامى است در این راه ، امید آنکه مقبول در گاه احدیت واقع شود.
در پـایـان از زحـمـات حجة الاسلام محمد رضا جباران ، که این مجموعه با تلاش و کوشش ایشان ، مدون گردید تشکر مى کنیم .

پیامبر اکرم (ص ):.
علیکم بعلى بن ابى طالب فانه مولاکم فاحبوه ، و کبیرکم فاتبعوه ، و عالمکم فاکرموه ، و قائدکم الى الجنة فعززه ، فاذا دعاکم فاجیبوه ، و اذا امرکم فاطیعوه ،احبوه بحبى ، و اکرموه بکرامتى ، ما قلت لکم فى على الا ما امرنى به ربى جلت عظمته ،
هـمراه على باشید زیرا او مولا و سرپرست شماست ، پس دوستش داشته باشید بزرگ شماست ، از او پـیـروى کنید، دانشمند شماست ، گرامى اش دارید درراه بهشت پیشواى شماست ، عزیزش دارید هـنـگامى که شما را مى خواند پاسخش دهید، و چون فرمانتان دهد، فرمانش برید به محبتى که به مـن دارید، دوستش بدارید و به کرامت من گرامى اش دارید من درباره على چیزى به شما نگفتم ، مگرآنچه پروردگارم فرمان داده است .

بـدون شـک شخصیت على بن ابى طالب (ع ) پس از رسول گرامى اسلام (ص ) ارزنده ترین وجودى است که پا به عرصه وجود نهاده و عالم امکان را با حضور خویش آراسته است .
شـخـصـیـت تابناک آن حضرت چنان در بلنداى انسانیت مى درخشد، که عقول بشرى را در طول تاریخ ، مبهوت وحیران خود کرده است ره یافتن به ساحت قدس آن شخصیت عظیم الهى ، هر چند ذائقـه طـبـع را تحریک و واهمه عقل را تشویق مى کند، ولى راهى است که جز به قدم عشق نتوان پیمود.
آنـچـه تا کنون بر قلم و زبان اهل ذوق و فضل ، در شرح آن جمال نورانى گذشت ، در حقیقت قدر معرفت ماست ، نه حد شخصیت او ما با اعتراف و اذعان به بى کرانگى آن روح پاک ، برآنیم که از طور حدیث نبوى ، قبساتى برگرفته راه تقربى به ساحتش یابیم .
هـر چـنـد هدف اصلى در این نوشتار، اثبات عید بودن غدیر و بیان بخشى از آداب این روز مبارک است ، به مناسبت فراتر رفته فصلى در شرح شخصیت آن جناب گشوده ایم و در آینه سخنان رسول مکرم اسلام ، به تماشاى جمال پرفروغ على بن ابى طالب (ع ) مى نشینیم امید آنکه ما و خوانندگان را از این سیر معنوى بهره اى وافر باشد.
در پـایـان تـذکـر چند نکته ضرورى است بیشتر مطالب این تحقیق ، از کتب معتبر اهل سنت است محل نقل هرحدیث یا واقعه در کتابهاى مورد استناد، با ذکر مجلد هر صفحه تعیین ، و در کتابنامه مشخصات هر کتاب از قبیل مؤلف ، مترجم ، ناشر، و تاریخ و محل نشر آمده است .
در مـواردى انـدک که کتب اهل سنت از ذکر مطلبى غفلت کرده اند، به کتب معتبر شیعه مراجعه شده و آنها نیز همانندکتب اهل سنت به طور دقیق معرفى شدند در مواردى که در ذیل یک حدیث بـه ذکـر یـک یـا چـنـد آدرس بـسنده شده ، به این معنا نیست که آن حدیث در مراجع دیگر یافت نمى شود، بلکه تنگى مجال باعث شده است که به همین مقداراکتفا کنیم .
متن احادیث را بدون تغییر آورده ایم و در موارد لازم ، توضیح و بیانى در ذیل حدیث افزوده ایم .
از آنـجـا کـه تالیف به زبان فارسى است ، بیشتر به ترجمه احادیث اهتمام ورزیدم ، و در مواردى که عبارت عربى راضرورى مى دانستم ، از ذکر متن اصلى دریغ نشده است .
فصول پنجگانه این نوشتار عبارتند از:.
فصل اول : داستان غدیر.
فصل دوم : خلافت و وصایت .
فصل سوم : معیارها.
فصل چهارم : یک آسمان فضیلت .
فصل پنجم : آداب و سنن غدیرى .
امید داریم این تحقیق کوتاه ، قطره اى از فیض اقیانوس غدیر را در خود جاى داده باشد.

اهل لغت ((عید)) را از مشتقات ماده ((عود)) مى دانند، و عود به معناى بازگشت است بنابراین هر عید به پاس رجعتى برگزار مى شود.
رجـعـت مـکـرر، مـتـحرکى است که پس از گذشتن از قوس نزول رو به سوى بالا مى کند و سیر صـعـودى خـود را مى آغازد چنانکه نوروز را به پاس بازگشت حیات به پیکر سرد طبیعت گرامى مى داریم ، حیاتى که در تطاول خزان به سردى مى گراید، و در بیداد سرماى زمستان تا مرز نیستى پیش مى رود ـ تا آنجا که گویى هرگز نبوده است ـ و آنگاه در قدوم باد بهار دوباره سر بر مى کند و آهنگ صعود مى نماید این رجعت را باید گرامى داشت ، و این در توان مکتبى است که بیشترین بها را به مظاهر مادى عالم طبیعت مى دهد.
حال اگر بخواهیم این الگو را بر موازین مکتبى تطبیق کنیم که همه عالم را مقدمه وجود انسان و غـایـت آفـرینش انسان را عبودیت مى داند، باید عیدش را بزرگداشت رجعت حیات معنوى انسان بـدانیم درچنین مکتبى نوروز انسان ، روزى است که وى به خویش بازمى گردد و گمشده اش را درمـى یابد، روزى که از درکات مادیت روى برتافته آهنگ درجات ملکوت مى کند روزى که انسان توفیق مى یابد نقاب خاکى از چهره جان پاک خود کنار زده روى به سوى خدا کند.
مـاه مـبـارک رمـضـان مـوقـعـیـتـى اسـت که سالک روزه دار توفیق مى یابد با مقاومت در مقابل بادهاى سرکش تعلقات ، آتش عشق الهى را که در یخبندان مادیت ، خموده شده دوباره روشن کند و مـراقـبـت نماید تا زبانه کشیده تمام هستى اش را گرم ، و ناخالصى هاى وجودش را ذوب کند، تا عبودیت ناب تجلى کند و غایت آفرینش محقق شود آنگاه عید ((فطر)) است .
حـج نـیـز فـرصـتى دیگر است که حاجى پس از طى مراحل متعددى توفیق مى یابد غیر دوست را درمـسـلـخ منى به تیغ کشد، و جان در بند کشیده خویش را آزاد کرده پا به قوس صعودى حرکت انسانى گذارد، و به درجه بلند عبودیت بار یابد، آنگاه عید ((قربان )) است .
از هـمـین جا فرق عید با جشن باز شناخته مى شود: جشن بهانه اى است براى شادمانى ، و عیدپاس داشـتـن حـیـات دوبـاره انسان است و هم به این دلیل است که برخلاف جشن ، عید تشریعى است واعیاد اسلامى در اصل دین تشریع شده اند.
بنابراین ، حقیقت عید اسلامى باز یافتن حیات دوباره است و تعیین آن به عهده شرع اقدس است .
مـا بـر ایـن بـاوریـم کـه روز غـدیـر، هم از ویژگى حقیقى یک عید اسلامى برخوردار است ، و هم قانونگذاربزرگ اسلام ، پیامبر عظیم الشان (ص ) آن را به عنوان عید به امت اسلامى شناسانده است .
نـوشـتـه اى کـه پـیـش رو داریـد به انگیزه اثبات این دو دعوى و بیان مختصرى از آداب این عید سعیدسامان یافته است .
مـطـالـعـه بـخـشـهـاى مـخـتلف این نوشتار، این باور را مى پرورد که روز عیدغدیر یکى از اعیاد بـزرگ اسلامى ، بلکه بزرگترین عید مسلمانان است و اگر به دیده تحقیق بنگریم ، پى خواهیم برد که بزرگترین عید انسان است .

غـدیـر در لـغـت بـه معناى برکه ، آبگیر و تالاب است چاله هایى که در بیابان به انتظار نشسته تا از ریزش باران یا گذر سیل دامنى از آب برگیرند و زلال کنند تا مگر مسافر تشنه صحرا بر این سفره همیشه گشاده باکفى از این نعمت ارزنده رمقى گیرد و مشک خشکیده خویش را از آن پر سازد، غدیر نامیده مى شوند.

مـسافرى که از مدینه به سوى مکه حرکت مى کند، بیش از پانصد کیلومتر راه پیش رو دارد بعد از پیمودن270 کیلومتر از این مسافت ، به منطقه اى مى رسد که ((رابغ )) نام دارد رابغ ((2)) شهرکى اسـت در نـزدیـکـى جـحفه ، و جحفه یکى از میقاتهاى پنج گانه حج است ، جایى که حاجیان شام و کسانى که مى خواهند ازجده به جانب مکه روند، در آن محرم مى شوند.
فـاصـلـه جـحـفه تا مکه تقریبا 250 و تا رابغ 26 کیلومتر است ((3)) و در آن غدیرى بوده است که آب گـنـدیـده و مـسموم آن قابل استفاده مسافران نبوده و قافله ها در آن وادى توقف نمى کردند ((4)) گـویا به همین دلیل خم نامیده شده است چرا که خم به هر چیز فاسدى گفته مى شود که بدبو باشد قفس مرغ رانیز به همین دلیل خم مى گویند.

گزارشى از حجة الوداع

سـال دهـم هـجـرت اسـت ، و اسـلام سـراسـر جزیرة العرب را فراگرفته است همه قبایل عرب به آیـیـن مـسـلـمـانـى گـرویـده ، به رسالت حضرت ختمى مرتبت (ص ) اقرار کرده اند اثرى از بت و بـت پـرسـتى در هیچ یک از قبایل به چشم نمى خورد زحمات صاحب رسالت (ص ) به ثمر نشسته و مـیـوه شـیرین خود را به بارآورده است بت از سریرالوهیت فرود آمده ، و کلمه طیبه لااله الااللّه در گستره جزیرة العرب ، طنین افکن شده است .
اکـنـون تـنها تفاوت مردم ، در ایمان قلبى و سابقه آنان در اسلام است پیامبر عظیم الشان (ص ) که حدودبیست و سه سال سخت ترین رنج ها را تحمل کرده ، و در تمام این مدت طولانى لحظه اى در انجام وظیفه و ابلاغ رسالت سستى نورزیده ، و هیچ گاه احساس خستگى نکرده ، اینک دریافته است کـه بـه زودى از ایـن جـهـان رخـت بـرخواهد بست و به دیدار معبود یگانه اش خواهد شتافت پس هـمچنان بى وقفه مى کوشد تاآنجا که امت برمى تابد، آداب اسلام را به آنان بیاموزد اندکى از احکام اسلام باقى است ، که هنوز فرصتى براى ابلاغ یا آموزش آنها فراهم نیامده است فریضه مهم حج از آن جـمـله است آن گرامى تا آن روز فرصت نیافته بود حج را چون نماز به مسلمانان بیاموزد و اکنون تنها و آخرین فرصت است .
اعـلام عـمـومـى شد که رسول خدا(ص ) حج مى گزارد مردم از قبایل رو به سوى مدینه نهادند و آن حضرت در روز پنج شنبه شش روز، یا شنبه چهار روز به آخر ذیقعده ((5)) ابودجانه را در مدینه جـانـشین خود ساخته ((6)) در حالى که همه همسران و خاندانش او را همراهى مى کردند ((7)) و صد شتر قربانى همراه داشت ، ((8)) از مدینه حرکت کرد.
در آن روزهـا بـیـمـارى سـخـتى (آبله یا حصبه ) در مدینه شایع بود که بسیارى از مسلمانان را از ایـن مـصـاحـبـت مـیـمون محروم مى داشت ((9)) با این حال دهها هزار نفر با پیامبر همراه شدند مـورخـان هـمراهان آن حضرت را چهل هزار، هفتاد هزار، نود هزار، 114 هزار، 120 هزار و 124 هزار نـفـرنوشته اند ((10)) ولى با این همه حق این است که بگوییم : چنان جمعیتى در رکاب آن حضرت حـرکت کردکه شمارش بر جز خدا پوشیده است ((11)) اینان کسانى بودند که از مدینه مى آمدند، ولى تعداد حاجیان به این عده منحصر نمى شد زیرا اهل مکه و ساکنان حومه آن و کسانى که از یمن در رکاب امیرالمؤمنین على (ع ) آمده بودند، نیز در حج شرکت داشتند.
حضرت غسل کرد، بدن مبارکش را روغن مالید، خود را خوشبو کرد، موهایش را شانه زد، ((12)) و ازمدینه بیرون آمد هنگامى که از مدینه بیرون مى رفت تنها دو تکه لباس بر تن داشت که یکى را بر دوش انـداخته و دیگرى را به کمر بسته بود منزل به منزل پیش مى رفت ، وقتى به ((ذى الحلیفه )) رسید احرام بست ((13)) و همچنان پیش رفت تا در روز سه شنبه چهارم ماه ذیحجه وارد مکه شد از باب بنى شیبه واردمسجدالحرام شد ((14)) ، طواف کرد، نماز طواف به جاى آورد، بین صفا و مروه سعى نمود و بدین ترتیب اعمال عمره به پایان رسید ((15)) به کسانى که قربانى همراه خود نیاورده بـودنـد، فـرمـود تقصیر کرده ازاحرام خارج شوند ((16)) و خود چون قربانى همراه داشت در حال احـرام باقى ماند، تا در منى قربانى کند ((17)) امیرمؤمنان که از حرکت پیامبر براى حج آگاه شده بود، در حالى که 37 قربانى همراه داشت ، باسپاهیان خود براى شرکت در مراسم حج از یمن حرکت کـرد، و در مـیـقـات اهـل یمن به همان نیتى که پیامبر (ص ) محرم شده بود، احرام بست ، و مانند حضرت رسول ، پس از سعى صفا و مروه در احرام باقى ماند ((18)) .
رسـول مـکرم اسلام (ص ) روز هشتم ذیحجه از طریق منى وارد صحراى عرفات شد، تا مراسم حج راآغـاز کـنـند تا طلوع آفتاب روز نهم در منى ماند و سپس راه عرفات را پیش گرفت ، و در خیمه خویش درعرفات فرود آمد.
در عـرفـات ، در اجتماع باشکوه مسلمانان ، به شیوایى تمام خطبه خواند در این خطبه مسلمانان را بـه بـرادرى و احـترام متقابل سفارش کرد، بر همه آداب جاهلیت مهر بطلان زد و ختم پیامبرى را اعـلام نمود ((19)) تا غروب روز نهم در عرفات ماند وقتى آفتاب غروب کرد و هوا کمى تاریک شد، بـه سـوى ((مـزدلفه )) شتافت ((20)) شب را در همان جا سپرى کرد صبح روز دهم به طرف منى حرکت کرد آداب منى را به جاى آورد و بدین گونه مناسک حج را به مسلمانان آموخت .
ایـن حـج را حـجـة الوداع ، حجة الاسلام ، حجة البلاغ ، حجة الکمال و حجة التمام خوانده اند ((21)) با پـایـان گـرفـتـن مراسم حج پیامبر (ص ) به سوى مدینه حرکت کرد هنگامى که به سرزمین رابغ رسـیـد، در مـحـلـى کـه غـدیـر خـم نام داشت ، جبرئیل امین بر او نازل شد و پیامى بدین شرح از پروردگار بر او تلاوت کرد:.
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و اللّه یعصمک من الناس ان اللّه لایهدى القوم الکافرین ، ((22)) .
اى رسـول مـا! آنـچـه را از سـوى پـروردگـارت بـر تـو نازل شده به مرم برسان و اگر این کار را انـجـام نـدهـى ، رسـالـت خـود را بـه انـجام نرسانده اى و خدا تو را از مردم ایمن خواهد کرد همانا خداى ،قوم کفرپیشه را هدایت نمى کند ((23)) .
این پیام الهى ماموریتى خطیر بر عهده پیامبر اکرم (ص ) مى گذاشت ، اعلان چیزى که باید همگان ازآن بـاخبر شوند، و اگر چنین نکند، گویاکارى صورت نداده است بنابراین بهترین موقعیت براى اعـلام چـنین پیامى همین جا بود، جایى که راه مصر و عراق و مدینه و حضرموت و تهامه از هم جدا مـى شـود وهـمه حاجیان ناگزیر از آن مى گذرند غدیر خم مناسب ترین محلى بود که مى توانست چنین پیام سترگى رابه گوش همگان برساند.
پـس دسـتـور تـوقـف صـادر شـد فـرمـود تـا رفتگان را باز خوانند و صبر کرد تا آنان که در راهند بـرسند ((24)) اجتماع عظیمى در صحراى تفتیده حجاز گرد آمد روزى سخت گرم و منطقه اى بشدت گرماخیز بود،چنان گرم که مردان نیمى از لباس خود را بر سر انداخته و نیمى دیگر را به پـاى خـویـش مـى پیچیدند ((25)) همه مى خواستند بدانند چه چیز باعث شده که پیامبر (ص ) در چنین مکان به ظاهر نامناسبى دستورتوقف داده اند حرارت اشتیاق با گرماى هوا آمیخته حاجیان را بى تاب مى کرد.
فـرمـود تـا زیـر چـنـد درخت کهنسال را بروبند و جهاز شتران را بر هم انباشته کنند منبرى بلند بـرافـراشـت نـزدیـک ظـهر آن گاه که همه حاجیان در آن صحرا جمع شدند، بر فراز منبر برآمد و خطبه اى بدین شرح ایراد کرد:.
ستایش مخصوص خداوند است از او کمک مى خواهیم و به او ایمان مى آوریم و بر او توکل مى کنیم و از شر نفس و بدى کردارمان به او پناه مى بریم ، خدایى که هدایت کننده اى نیست آنکه رااو گمراه سازد و گمراه کننده اى نیست هر که را او هدایت کند گواهى مى دهم که معبودى جزخداى یگانه نیست و محمد بنده و فرستاده اوست اما بعد:.
اى مردم خداوند نیکى کننده آگاه به من خبر داد که هیچ پیامبرى بیش از نصف عمر پیامبر پیش ازخـود زنـدگـى نـخـواهد کرد و اندکى بیش نمانده که مرا نیز به سراى باقى دعوت کنند و من اجابت کنم و همانا از من و همه شما سؤال خواهد شد پس شما چه پاسخ خواهید داد؟ .
مـردم گـفـتـنـد: گـواهـى مـى دهیم که تو پیام الهى را رساندى و پند دادى و کوشیدى خدایت پاداشى نیک دهد.
فـرمـود: آیـا شهادت نمى دهید که معبودى جز خداى یگانه نیست و محمد بنده و فرستاده اوست وبهشت او حق و دوزخش حق است و مرگ حق است و قیامت بدون شک خواهد آمد و خداوندتمام مردگان را زنده خواهد کرد؟ .
گفتند: آرى به همه اینها گواهى مى دهیم .
عرض کرد: خدایا شاهد باش ((26)) .
سپس فرمود: اى مردم صداى مرا مى شنوید؟ .
گفتند: آرى .
فـرمـود: مـن پـیـش از شـمـا بـه حـوض کوثر مى رسم و شما در کناره حوض بر من وارد خواهید شـد،حـوضـى کـه عـرض آن بـه انـدازه فاصله صنعا تا بصرى است ، و در آن جامهایى است از نقره به شماره ستارگان حال بنگرید که پس از من با دو میراث گرانبها چگونه رفتار مى کنید.
مردى از میان جمعیت فریاد برآورد: یا رسول اللّه ! آن دو چیز گرانبها چیست ؟ .
فرمود: یکى از آن دو که بزرگتر است ، کتاب خداست یک طرفش در دست خدا و طرف دیگرش به دسـت شـمـاست ، پس آن را محکم نگه دارید تا گمراه نشوید و دیگرى که کوچکتر است ، عترت و خـانـدان مـن اسـت و خـداى نـیـکـى کننده آگاه به من خبر داده است که این دو هرگز از هم جـدانـمى شوند، تا در لب حوض در قیامت به من رسند من هم از خدا همین را خواسته ام پس شما ازآنها پیشى نگیرید که هلاک مى شوید و از آنها وا نمانید که هلاک مى شوید سپس دست على (ع )را گرفت و بلند کرد، به طورى که سپیدى زیر بغل هر دوشان دیده شد و همه مردم على را شناختند.
آنگاه فرمود: اى مردم ! چه کسى نسبت به مؤمنان از خود ایشان سزاوارتر است ؟ .
گفتند: خدا و رسولش بهتر مى دانند.
فرمود: خدا مولا و سرپرست من است و من مولا و سرپرست مؤمنانم و من نسبت به مؤمنین ازخود ایشان سزاوارترم پس هر کس من مولا و سرپرست اویم ، على مولا و سرپرست اوست ((27)) .
این جمله را سه بار تکرار کرد.
سـپـس گـفـت : خداوندا! دوستى کن با هر کس که با على دوستى کند، و دشمنى کن با هر کس کـه عـلـى را دشمنى کند، دوست بدار هر کس که على را دوست مى دارد، و دشمن دار هر کس او رادشـمـن مـى دارد ((28)) ، یـارى کـن هر کس را که یاریش کند و بى یاور بگذار هر کس تنهایش گذارد ((29)) و حق را همواره با على بدار هر طرف که باشد ((30)) .
اى مردم باید حاضران ، این پیام را به غایبان برسانند ((31)) .
چون خطبه نبوى به پایان رسید امین وحى براى بار دوم نازل شد و او را به این پیام مفتخر ساخت .
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا ((32)) ،.
امـروز دیـن شـمـا را کـامـل کـردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما بـاشـد[اسلام را به عنوان دین براى شما پسندیدم ]پیامبر اکرم (ص ) پس از دریافت این پیام مسرت بـخش ، فرمود: ((اللّه اکبر! که دین کامل و نعمت تمام گشت و پروردگارم به رسالت من و ولایت على بعد از من راضى شد)) ((33)) .

مراسم تبریک و تهنیت

پـیـامـبـر اکرم (ص ) پس از اتمام خطبه از منبر پایین آمد و در خیمه اى نشست و فرمود تا على (ع ) درخـیـمه اى دیگر بنشیند آنگاه دستور داد تمام اصحاب براى عرض تبریک به دیدار امیرالمؤمنین بشتابندو مقام ولایتش را تبریک گویند.
نویسنده کتاب تاریخ روضة الصفا پس از نقل جریان غدیر مى نویسد:.
پس فرود آمد و در خیمه خاص بنشست و فرمود که امیرالمؤمنین على (ع ) در خیمه دیگربنشیند بعد از آن طبقات خلایق را امر کرد به خیمه على (ع ) رفتند و زبان به تهنیت آن حضرت گشادند و چـون مـردم از این امر فارغ شدند، امهات ((34)) ، به فرموده خواجه کاینات نزد على (ع ) رفته او را تهنیت گفتند ((35)) .
و در تاریخ حبیب السیر پس از نقل حدیث غدیر چنین آمده است :.
پس امیرالمؤمنین على ـ کرم اللّه وجهه ـ به موجب فرموده حضرت رسالت (ص ) در خیمه نشست تا طوایف خلایق به ملازمتش رفته لوازم تهنیت به تقدیم رساندند و از جمله اصحاب عمر بن الخطاب ـ رضى اللّه عنه ـ جناب ولایت مب را گفت : بخ بخ یابن ابى طالب اصبحت مولاى ومولى کل مؤمن و مؤمنة ، ((36)) .
یـعـنـى خـوشـا حـال تو اى پسر ابوطالب ! بامداد کردى در وقتى که مولاى من و مولاى هر مؤمن ومـؤمـنـه بـودى بـعـد از آن امـهـات مـؤمـنـیـن بـر حـسـب اشـارت سـید المرسلین به خیمه امیرالمؤمنین (ع )رفته شرط تهنیت به جاى آوردند.
مـرحـوم طـبرسى مفسر و محدث نامى امامیه نیز عین این مطلب را در کتاب اعلام الورى روایت کرده است ((37)) .
هـمـه اصـحـاب دوبـاره با پیامبر بیعت کردند و همزمان با على (ع ) نیز بیعت کردند اولین کسانى کـه دسـت بـر دسـت پیامبر(ص ) و على (ع ) نهادند ابوبکر، عمر، عثمان طلحه و زبیر بودند ((38)) هـمـان طور که پیش از این گفتیم عمر براى تبریک و شاد باش جمله اى را به کاربرد که در تاریخ مـانـدگـار شـد او گفت :بخ ‌بخ یا بن ابى طالب ، اصبحت ، مولاى و مولا کل مؤمن و مؤمنه ((39)) شمار بسیارى از محدثان اهل سنت این جمله را از اصحاب رسول خدا(ص ) که در آنجا حاضر بوده و ایـن جـمـله را از زبان عمر شنیده اند، نقل کرده اند از جمله کسانى که این جمله را روایت کرده اند ابن عباس ، ابوهریره ، برا بن عازب ، زید بن ارقم ،سعد بن ابى وقاص ، ابوسعید خدرى و انس بن مالک را مى توان نام برد.
مرحوم علامه امینى در کتاب الغدیر شصت نفر از دانشمندان اهل سنت را نام مى برد که این روایت رادر کتب خود آورده اند ((40)) و بعضى آن را به ابوبکر نیز نسبت داده اند.
آنـگـاه حـسان بن ثابت ، شاعر نامى زمان خود برخاسته عرض کرد: ((یا رسول اللّه ! اجازه مى خواهم درحضور شما چند بیت درباره على (ع ) بگویم )).
فرمود: با برکت الهى بگو:.
حسان بر بلندى رفت و چنین سرود:.
ینادیهم یوم الغدیر نبیهم ـــــ بخم و اسمع بالرسول منادیا.
فقال فمن مولاکم و نبیکم ؟ ـــــ فقالوا و لم یبدو اهناک التعامیا.
الهک مولانا و انت نبینا ـــــ و لم تلق منا فى الولایة عاصیا.
فقال له قم یا على فاننى ـــــ رضیتک من بعدى اماما و هادیا.
فمن کنت مولاه فهذا ولیه ـــــ فکونوا له اتباع صدق موالیا.
هناک دعا اللهم و ال ولیه ـــــ و کن للذى عادى علیا معادیا ((41)) .
یعنى :.
ـ پـیـامـبـر مـسـلمانان در روز غدیر با آواز رسا آنان را فرا خواند، و شگفتا! که چگونه فرستاده خدا فریادمى کرد.
ـ پس گفت : مولى و سرپرست و پیامبر شما کیست ؟
در آنجا همه بدون هیچ ابهامى گفتند:.
ـ خـداى تو مولاى ماست و تو پیامبر ما هستى و هیچیک از ما را نخواهى دید که درباره امر ولایت ، تورا عصیان و مخالفت کند.
ـ و آنگاه به على (ع ) گفت : یا على برخیز که من تو را براى امامت و رهبرى پس از خود برگزیدم .
ـ پـس هـرکـس را کـه مـن رهـبـر و سـرپـرست اویم ، همانا این على سرپرست اوست پس براى او پیروانى صادق و دوستدار باشید.
ـ و در آنـجـا دعـا کـرد: خـداونـدا دوست على را دوست بدار و با آن کس که با على دشمنى کند، دشمن باش .

نصب على به خلافت ، در روز غدیر

سه روز طول کشید تا مراسم بیعت و تهنیت به پایان رسید ((42)) حال ، تکلیف خلافت کبراى الهى مـعـلـوم وخـلیفه رسول خدا منصوب شده ، مردم او را شناخته و با او بیعت کرده اند دیگر وقت آن رسیده بود که مراسمى چون تاجگذارى شاهان برگزار شود پیامبر(ص ) امیرالمؤمنین را خواست و عـمـامـه خود را که ((سحاب )) نامیده مى شد بر سر وى نهاد و دنباله هاى آن را تا روى شانه هایش آویخت و فرمود: یا على العمائم تیجان العرب ، یعنى عمامه تاج عرب است ((43)) .
سـپـس فـرمـود: پـیـش بیا حضرت پیش آمد فرمود: برگرد حضرت برگشت ((44)) آنگاه رو به اصـحـاب کرده فرمود: ((فرشتگانى که در روز بدر و حنین به یاریم آمدند، این گونه عمامه بر سر داشتند ((45)) .
و فـرمـود: ((عـمامه سیماى اسلام است ، ((46)) عمامه علامتى است که مسلمان را از مشرک جدا مى کند)) ((47)) و فرمود: ((ملائکه با این شکل به نزد من آمدند)) ((48)) .
بـدیـن تـرتـیـب واقـعـه غـدیـر بـه پـایـان رسـیـد و حاجیان هر کدام راه دیار خویش گرفته در اطراف جزیرة العرب پراکنده شدند آنان حدیث ولایت را به گوش همه مسلمانان رساندند.
اکنون که حماسه غدیر به طور خلاصه معلوم شد، دو نکته قابل ذکر است :.
الف ـ صحت واقعه غدیر از نظر تاریخ ،.
ب ـ مفاد کلام رسول اکرم (ص ) در خطبه روز غدیر.

صحت واقعه غدیر از نظر تاریخ

غـدیـر چـشـمـه اى است که زلال اسلام ناب از آن مى جوشد هرکس به این حقیقت اعتراف کند و جـان خویش ، در زلال حقیقتش شستشو دهد، به پیشگاه باعظمت اسلام ناب بار مى یابد و آن کس کـه به هرعذر و بهانه ، چشم از دیدن و گوش از شنیدن فرو بندد، جز صداى جرسى از دور نصیب نخواهدبرد.
غـدیـر نخستین موقف و منزلى نیست که پیامبراکرم (ص ) جانشین خود را به مردم شناسانده است آن گـرامى بارها به هر مناسبت با بیانهاى گونه گون و شیوه هاى مختلف این حقیقت را به مردم یـادآور شده وایشان را با رهبر آینده خود آشنا کرده است همه کسانى که با حضرتش حشر و نشرى داشـتـنـد و از اتـفـاقـات حـکومت اسلامى بى خبر نبودند، مى دانستند که على (ع ) خلیفه بلافصل پیامبر(ص ) و محبوبترین مردم ،و نزدیکترین اصحاب به رسول خداست .
خـلافـت مـسـاله اى نبود که تا سال دهم هجرت مسکوت مانده باشد خلیفه پیامبر از همان روزى معلوم شد که نبوت در مکه آشکار شد ((49)) .
پـس از آن مـخـصـوصا در سالهاى بعد از هجرت به قدرى این مطلب تکرار شد که تقریبا همه اهل مدینه با آن آشنا بودند همه حدیث ((منزلت ))، حدیث ((رایت )) و حدیث ((طیر)) ((50)) را شنیده بودند حدیث ((ثقلین )) ((51)) مکرر بر آنها خوانده شده بود نزول آیاتى چون آیه ((مودت )) ((52)) آیـه ((مـبـاهـله )) ((53)) و آیه ((ولایت )) ((54)) باعث شده بود، خورشید شخصیت امیرالمؤمنین درخششى روزافزون داشته باشد.
بـا ایـن هـمـه حـدیـث غـدیر از شهرتى به سزا برخوردار است همه احادیثى که در این زمینه وارد شده صحیح و مشهور و بعضى متواترند، ولى حدیث غدیر از مرز تواتر نیز گذشته است .
مرحوم علم الهدى سید مرتضى ، در این باره مى فرماید:.
کـسـى کـه بـراى صـحـت ایـن خبر دلیل بخواهد، همانند کسى است که براى صحت خبر غزوات وحالات معروف رسول خدا دلیل بخواهد و چنان است که گویى در اصل حجة الوداع شک داردزیرا اینها همه از جهت شهرت در یک رتبه اند.
چرا که همه علماى شیعه این حدیث را روایت کرده و اهل حدیث با اسناد خود آن را نقل نموده اند و مـورخان و سیره نویسان همان طور که حوادث معروف را نقل مى کنند، بدون سندمخصوصى نسل در نـسـل از هـم روایـتش مى کنند و محدثان آن را در زمره احادیث صحیح درج کرده اند این خبر مزیتى دارد که هیچ خبر دیگرى از آن برخوردار نیست چرا که اخبار بر دوگونه اند:.
یک دسته اخبارى است که به سند متصل نیاز ندارند، مانند خبر جنگ بدر و خیبر و جمل وصفین و همه وقایع معروفى که مردم نسل در نسل بدون سند از آن آگاهند دسته دیگر اخبارى است که به سند متصل نیاز دارند، مثل اخبارى که در باب احکام شرعى وارد شده است .
خبر غدیر به هر دو صورت نقل شده است ، یعنى در عین آنکه در کمال شهرت و از سندبى نیاز است ، داراى سند متصل نیز مى باشد.
افـزون بـر اینکه اخبارى که در باب احکام شرعى نقل شده همگى خبر واحد هستند، ولى خبرغدیر راویان فراوانى دارد ((55)) .
مـا در این مقال بر آن نیستیم که راویان حدیث غدیر را نام ببریم ، چون نه مقام را گنجایش است و نـه حـاجـتى به آن هست مرحوم علامه امینى نام راویان این حدیث را به ترتیب زمان زندگى ذکر کـرده اسـت مـا بـه ذکر شمار راویان حدیث غدیر در هر قرن بسنده کرده ، علاقه مندان را به کتاب ارزشمند الغدیرراهنمایى مى کنیم ((56)) .
در میان اصحاب رسول خدا (ص ) 110 نفر،.
در میان تابعین 84 نفر،.
در میان علماى قرن دوم هجرى 56 نفر،.
در میان علماى قرن سوم هجرى 92 نفر،.
در میان علماى قرن چهارم هجرى 43 نفر،.
در میان علماى قرن پنجم هجرى 24 نفر،.
در میان علماى قرن ششم هجرى 20 نفر،.
در میان علماى قرن هفتم هجرى 21 نفر،.
در میان علماى قرن هشتم هجرى 18 نفر،.
در میان علماى قرن نهم هجرى 16 نفر،.
در میان علماى قرن دهم هجرى 14 نفر،.
در میان علماى قرن یازدهم هجرى 12 نفر،.
در میان علماى قرن دوازدهم هجرى 13 نفر،.
در میان علماى قرن سیزدهم هجرى 12 نفر،.
در میان علماى قرن چهاردهم هجرى 19 نفر.
وهمو مى نویسد:.
ایـن حـدیـث را احـمد بن حنبل با چهل سند، ابن جریر طبرى با هفتاد و اندى سند، جزرى مقرى بـاهـشـتاد سند، ابن عقده با صد و پنج سند، ابوسعد مسعود سجستانى با 120 سند و ابوبکر جعابى با125 سند روایت کرده است ((57)) .
ابـن حـجـر در کـتـاب صـواعـق نوشته است : ((این حدیث را سى نفر صحابى از پیامبر اکرم (ص ) روایت کرده اند و بسیارى از اسناد آن صحیح یا حسن است )) ((58)) .
ابن مغازلى در مناقب مى نویسد:.
حـدیث غدیر حدیث صحیحى است که حدود صد نفر صحابى که عشره مبشرة نیز از آن جمله است آن را از رسـول خـدا(ص ) روایـت کـرده انـد این حدیث ثابت است و ایرادى بر آن وارد نیست واین فضیلتى است که فقط على (ع ) حائز آن شده و هیچ کس در این فضیلت با او شریک نیست ((59)) .
سید بن طاوس از علماى امامیه در کتاب شریف اقبال الاعمال نوشته است :.
ابـوسـعـد مـسـعـودبـن نـاصـر سـجـستانى از علماى اهل سنت کتابى در هفده جز به نام الدرایه فى حدیث الولایه تالیف کرده و این حدیث را از صد و بیست صحابى نقل کرده است .
مـحـمدبن جریر طبرى در کتابى که به نام الردعلى الحرقوصیه نوشته ، حدیث ولایت را از هفتاد و پنج طریق روایت کرده است .
ابوالقاسم عبداللّه حسکانى در این باب کتاب مستقلى به نام دعاالهداة الى ادا حق الولاة تالیف نموده اسـت ابوالعباس احمد بن سعید بن عقده نیز کتابى به نام حدیث الولایه تالیف کرده و این حدیث را از صد و پنجاه طریق روایت کرده است وى پس از نقل عبارات راویان مى نویسد:.
هـمـه ایـن کتابها جز کتاب طبرى در کتابخانه من موجود است ، مخصوصا کتاب ابن عقده که در زمان حیات خودش (330 هجرى قمرى ) نسخه بردارى شده است ((60)) .
طرفه آنکه از قرن دوم به بعد که مرز مذاهب مشخص مى شود، هیچ یک از این راویان شیعه نیستند درمیان شیعیان نیز کمتر عالمى را مى توان یافت که این حدیث را با اسناد مختلف نقل نکرده باشد.
اهـمـیـت حـدیـث غـدیـر بـه پـایه اى رسیده است که بسیارى از دانشیان جهان اسلام ، درباره آن کـتابهاى مستقل نگاشته اند به تحقیق علامه عالیقدر امینى در الغدیر، تا زمان ایشان بیست و شش کـتـاب مستقل توسط عالمان برجسته در اثبات تواتر حدیث غدیر یا تحقیق مفاد آن به رشته تحریر درآمده است ((61)) .
ایـن قـضـیه آن چنان روشن و واضح و در نزد همگان مسلم بوده است که اهل بیت (ع ) و معتقدان بـه ایـشـان بـه مـنـاسبت هاى مختلف بدان استدلال و احتجاج کرده اند در روایات به موارد زیادى بـرمـى خـوریـم کـه امـیرالمؤمنین (ع ) در طول سالهاى پس از وفات پیامبر اکرم (ص ) در مجالس مـختلف ، اصحاب رسول خدا(ص ) را سوگند مى دادند که آیا شما به خاطر ندارید رسول خدا(ص ) در روز غدیر فرمود: من کنت مولاه و ایشان سوگند مى خوردند که آن را به خاطر دارند ((62)) .
بـنـابـر آنـچـه گذشت ، حدیث غدیر واقعیتى است که دست تبهکار انکار از ساحت قدس آن کوتاه اسـت و چـنـد و چون تعداد انگشت شمارى از جاهلان عالم نما نمى تواند بر دامن کبریایش گردى بـنـشـاند، چه رسد که خورشید روشن حقیقتش را بپوشاند از همین روست که نویسنده دانشمند کتاب امام على (ع )عبدالفتاح عبدالمقصود مصرى ، در ضمن تقریظ کتاب الغدیر مى نویسد:.
حدیث غدیر بدون شک ، حقیقتى است که دستخوش باطل نمى شود، فروزان و درخشان است ،چون روشـنـایـى روز و آن یکى از حقایق خروشنده الهام است که از سینه پیامبر(ص ) پراکنده گشته تا ارزش دست پرورده ، برادر و برگزیده خویش در میان امتش را معلوم کند ((63)) .

مفاد حدیث غدیر

جـمله اى که در حدیث غدیر مورد استشهاد قرار گرفته و در حقیقت پیام اصلى واقعه غدیر در آن نـهـفـتـه اسـت ایـن اسـت که حضرت فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه کسانى که به این حدیث استدلال کرده اندمولى را اولى معنا کرده اند اولى ، یعنى کسى که به تصرف سزاوارتر است به عبارت سـاده تـر یعنى کسى که لایق سرپرستى ، رهبرى و اختیاردارى است بدین ترتیب معناى حدیث این است : ((هرکس من رهبر وسرپرست اویم ، على (ع ) هم رهبر و سرپرست اوست بنابراین تنها کسانى به رهبرى و سرپرستى پیامبراکرم (ص ) پایبند و ملتزمند که رهبرى و سرپرستى على (ع ) را بپذیرند.
ایـنـک بـایـد دانـسـت کـه آیـا در لغت عرب ، مولى به این معنا به کار رفته است ؟ یا نه ؟
دیگر آنکه اگـربـپـذیـریـم مـولـى در لغت بدین معنا به کار رفته است ، آیا در این خطبه نیز این معنى اراده شده است ؟ یا خیر؟ .
مـرحـوم عـلامـه امینى 42 نفر از علماى بزرگ تفسیر و لغت را نام مى برد که بیست و هفت نفر از آنـان گـفته اند: مولى به معناى اولى است پانزده نفر دیگر گفته اند: اولى یکى از معانى مولى است ((64)) .
اما درباره اینکه آیا در این حدیث نیز مولى ، چنان معنایى را افاده مى کند، توجه به شرایط و ظروفى کـه این حدیث در آن صادر شده ، و مطالعه خطبه اى که این حدیث در ضمن آن قرار گرفته است ، هیچ شکى باقى نمى گذارد که مولى در این حدیث هم به معناى اولى است .
زیـرا شـخـصـیـتـى چـون پیامبر اسلام (ص ) که عقل کل ، انسان کامل و بزرگترین پیامبر و سفیر آسـمانى است ، در روزى آن چنان گرم که زمین چون آهن گداخته پاى مسافران را مى گدازد و خـورشـیـد مـغـز انـسان را به جوش مى آورد، در صحرایى سوزان و بدون امکانات ((65)) که اگر گوشت را بر زمین مى افکندى کباب مى شد ((66)) ، محلى که هیچ کاروانى در آن توقف نمى کند، دهـهـا هزار حاجى خسته را نگه مى دارد،رفتگان را باز مى گرداند و منتظر مى ماند تا بازماندگان برسند و در گرمترین ساعات روز سخنرانى مى کندو در ضمن آن چند بار از مردم سؤال مى کند تا مـطـمئن شود صداى او را به خوبى مى شنوند، و در نهایت على (ع ) را به آنان نشان مى دهد، با نام و نسب معرفى مى کند و مى فرماید: ((هرکس که من مولاى او هستم على هم مولاى اوست )) سپس همه حاضران را موظف مى کند این سخن را به غایبان برسانند، و پس ازآن دستور مى دهد همه با او بـیـعـت کـنـنـد، و بـه او تـبـریک و تهنیت گویند، و عمامه خویش را بر سرش مى گذارد و به او مـى فـرماید: ((تاج عرب عمامه است )) و به اصحاب مى فرماید: ((فرشتگانى که در روز بدربه یاریم آمدند، چنین عمامه هایى بر سر داشتند)).
حـال اگر فرض کنیم این حدیث بدون هر گونه قرینه و تفسیر و توضیحى به دست کسى برسد و بـدون غـرض بـه آن تـوجه کند در مى یابد که برخلاف گفته بعضى افراد بى اطلاع پیامبر(ص ) در صدد آن نیست که بفرماید: ((هرکس من دوست او هستم على هم دوست اوست ))! یا ((هرکس من یـاور او هـسـتـم ، عـلى یاوراوست ))! چرا که دوستى و یاورى ، بیعت و تبریک نمى خواهد، عمامه و تاج گذارى نمى طلبد و به طورکلى چنان اهمیتى ندارد که در آن موقعیت خطیر و با آن مقدمات اعلام شود.



اختلاف شیعه وسنی3




5. قرائت سوره سجده دار در نماز

از دیگر اختلافات میان شیعه و سنی در مسئله نماز،‌ جواز یا عدم جواز قرائت سور عزائم در نماز است.


شیعیان بر این باور هستند که خواندن سوره سجده دار،‌ موجب بطلان نماز است،‌ چرا که خواندن چنین سوره ای،‌ لزوم سجده رفتن هنگام نماز را در پی دارد که کاری اضافه بوده و موجب بطلان نماز است و اگر به سجده نرویم، مرتکب کار حرامی شده ایم.

در این باره زراره از امام صادق علیه السلام،‌ این روایت را نقل کرده است:


«لاتقرأ فی المکتوبة بشیء من العزائم فانّ السجود زیادة فی المکتوبة»

«در نماز چیزی از سوره های سجده دار را نخوان؛ چرا که سجده {ناشی از قرائت سوره سجده دار} امری زائد در نماز است.»

امّا اهل سنت خواندن سوره­های سجده دار را در نماز جایز می دانند. در این باره آنها به سیره خلفا عمر بن خطاب و عثمان و نیز سیره صحابه همچون ابوهریره تمسک می­کنند که در نمازهای خود، سوره سجده دار را خوانده و در همان حال سجده کردند.

6. تعداد تکبیرات در نماز میت


یکی از واجبات مورد پذیرش تمام مسلمانان،‌ خواندن نماز بر جنازه میت است. افزون بر آن، فقهای شیعه سنی هر دو بر وجوب کفایی نماز میت تأکید کرده اند. آنچه که مورد اختلاف قرار گرفته است،‌ تعداد تکبیرات نماز  میت است.

فقهای شیعه بر این باور هستند که پنج تکبیر در نماز میت باید گفته شود.[در این باره مرحوم کلینی و شیخ طوسی روایات فراوانی را از پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام نقل کرده­اند. از جمله اینکه امام صادق علیه السلام،‌ از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است که فرمودند:

«ان الله تبارک و تعالی فرض الصلاة خمسا و جعل للمیت من کل صلاة تکبیرة»]

«خداوند تبارک و تعالی پنج نماز را واجب  کرد و برای میت از هر نماز یک تکبیر قرار داد»

همچنین امام باقر علیه السلام می فرمایند:


«ان رسول الله(ص) صلی علی ابنه ابراهیم و کبر خمسا»

«پیامبر اکرم(ص) بر پسرش ابراهیم نماز خواند و چهار تکبیر گفت.»


در مقابل فقهای اهل سنت بر خلاف شیعه، تنها چهار تکبیر را در نماز  میت واجب می دانند. در این باره شافعی پس از بیان روایتی از ابوهریره، فتوا به لزوم چهار تکبیر در نماز داده است.[ همچنین محیی الدین النووی در کتاب المجموع، عمل عمر بن خطاب،‌ عبدالله بن عمر و زید بن ثابت را خواندن چهار تکبیر در نماز میت دانسته است. همو از زید بن ارقم و ابن مسعود قول به وجوب گفتن پنج تکبیر را نقل کرده در حالی که از ابن عباس و انس بن مالک نظریه وجوب سه تکبیر را نقل می کند.

در همین راستا،‌ بخاری در کتاب خود بابی را با عنوان «باب التکبیر علی الجنازة اربعا» مطرح کرده و روایاتی را نقل کرده که سیره پیامبر گرامی اسلام بر خواندن چهار تکبیر در نماز میت بوده است.[از جمله این روایات،‌ روایتی است که ابوهریره نقل می کند. در این روایت آمده است که پیامبر اکرم(ص)، در نماز میت نجاشی،‌ چهار تکبیر را ادا نمود.]


آنچه در مقابل نظریه اهل سنت می توان گفت، اشاره به اختلافات موجود در منابع سنی است که خود آنها نظریه وجوب پنج تکبیر و حتی سه تکبیر را نیز از بزرگانی همچون ابن مسعود و ابن عباس نقل کرده­اند.

روزه در سفر

شیعه و سنی مطابق با آیات قرآن کریم،‌ فتوا به وجوب روزه در ماه مبارک رمضان داده اند. اما آنچه موجب اختلاف در واجب الاهی شده است،‌ مسئله وجوب امساک و یا افطار برای مسافر در ماه مبارک رمضان است.

شیعیان با پیروی از آیات قرآن کریم و روایات رسیده از پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام، بر این باور هستند که روزه مسافر باطل می باشد.

شیخ طوسی در این باره می نویسد:


«کل سفر یجب فیه التقصیر فی الصلاة یجب فیه الافطار»

«هر سفری که در آن، قصر نماز  واجب  باشد، افطار در آن نیز واجب است.»

قرآن کریم راجع به این مسئله می فرماید: «من کان مریضا او علی سفر فعدة من ایام اخر یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر»]


در این باره یحیی بن ابی العلاء از امام صادق روایت نقل می کند که فرمودند: «روزه­دار مسافر در ماه رمضان  مانند مفطر در وطن است. سپس فرمودند که مردی نزد پیامبر اکرم(ص) آمده و گفت: آیا در ماه رمضان هنگام مسافرت،‌ روزه بگیرم؟ حضرت فرمودند: نه. مرد گفت: این کار برای من آسان است. حضرت فرمودند: خداوند با حکم به افطار در ماه رمضان نسبت به مریضان و مسافران امت من،‌ تصدّق کرده است،‌ آیا کسی دوست دارد که وقتی به کسی صدقه ای داد،‌ آن صدقه را پس دهند.»

امّا پیشوایان و فقهای اهل سنّت در این مسئله بر این باور هستند که مسافر در ماه رمضان، می تواند روزه بگیرد و می تواند افطار کند. محیی الدین النووی شافعی، مالک،‌ ابوحنیفه و احمد حنبل و نیز جمهور از صحابه و تابعین را بر این نظر دانسته است.


اهل سنت در این باره به روایاتی از رسول گرامی اسلام(ص) تمسک می کنند. از جمله این روایات،‌ روایتی است که عایشه می گوید:‌ حمزة‌ بن عمرو الاسلمی در سفر حج از پیامبر اکرم(ص)، سوال کرد:‌ «اصوم فی السفر؟ قال:‌ ان شئت فصم و ان شئت فافطر؟»

«آیا در سفر روزه بگیرم؟ فرمود: اگر خواستی روزه بگیر و اگر خواستی افطار کن.»

بررسی نظریه اهل سنت

با مراجعه به منابع روایی اهل سنت روشن می شود که روایات موجود در آن منابع،‌ بر دو دسته است. دسته نخست،‌ دلالت بر جواز روزه در مسافرت دارد و دسته دوم دلالت بر عدم جواز مسافرت در ماه رمضان دارد.

از روایات دسته دوم می توان به این روایات اشاره کرد:


الف. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «لیس من البر الصوم فی السفر»

«روزه در هنگام مسافرت،‌ نیکی نیست.»

ب. در سفر فتح مکه به پیامبر اکرم(ص) خبر دادند که عده ای از مسلمانان روزه گرفته اند. حضرت دو بار فرمودند: «اولئک العصاة اولئک العصاة»[ «آنها گناهکاران هستند».

گفتنی است که در سنن ترمذی این  حدیث،‌ صحیح شناخته شده است.]

با توجه به این روایات،‌ دیگر نمی توان به طور قطعی گفت که مسافر می تواند در ماه رمضان روزه بگیرد.

خمس

از جمله واجبات مشترک میان مسلمانان،‌ مسئله خمس است. مسلمانان مطابق با آیه کریمه «واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل»[پرداخت خمس را واجب می دانند. اما در اینکه متعلق خمس چه مواردی است، میان شیعیان و اهل سنت اختلاف وجود دارد.

شیعیان بر این باورند که خمس در هفت مورد واجب است که یکی از آنها همان غنیمت حاصل از کسب و کار و تجارت است. شیخ طوسی در این باره  می نویسد:

«یجب الخمس فی جمیع ما یستفاد من ارباح التجارات و الغلات و الثمار ... و لم یوافقنا احد من الفقهاء»]

«در تمام آنچه که از سود تجارات و غلات و میوه ها و ...  به دست می آید‌،‌ خمس واجب است و در این مسئله هیچ یک از فقها {ائمه چهارگانه اهل سنت} با ما موافق نیستند.»

در این باره روایات فراوانی از ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده است. سماعة‌ می گوید که از امام کاظم علیه السلام راجع به خمس سوال کردم. ایشان فرمودند:

«فی کل ما افاد الناس من قلیل او کثیر»]

«خمس در تمام چیزهایی است که مردم سود برده اند چه کم و چه زیاد»

امّا اهل سنت اگر چه خمس را به عنوان واجب الاهی می پذیرند، اما آن را در موارد معدودی همچون غنائم حرب،‌ معدن و گنج واجب می دانند و هرگز ارباح تجارات را مشمول خمس نمی دانند.


نکته  قابل توجه اینکه فقهای اهل سنت،‌ اساسا در کتب فقهی خود،‌ کتاب و باب مستقلی برای مسئله خمس تصنیف نکرده اند و در لابه لای بحث از زکات و یا جهاد از آن نیز بحثی به  میان آورده اند. [و حتی شافعی در کتاب خود، الام، با وجود آنکه بر این باور شده است که آل محمد(ص) در زمان آن حضرت، به جای صدقه، خمس دریافت می کرده اند،‌ ولی همو از مسئله خمس به طور مستقل بحث نکرده است.

طواف نساء

یکی از واجبات بسیار مهم مسلمانان، حج خانه خداست که بر هر فرد مستطیع واجب است. خداوند متعال نسبت به بپاداشتن فریضه حج تأکید فراوانی داشته است. حج مانند هر فریضه دیگری دارای واجبات و مستحباتی است که از جمله امور مهم در حج، طواف خانه خداست. طواف خود انواع و اقسامی دارد و در این باره میان شیعه و سنی اختلافاتی وجود دارد. عمده اختلاف میان شیعه و سنی راجع به مسئله طواف نساء است.

شیعه بر این باور است که طواف نساء در دو مورد واجب است: اوّل در حج تمتع،‌ پس از پایان اعمال حج و دوّم درعمره مفرده پس از اعمال مفرده.

شیعه معتقد است که حلیت جماع با همسر برای حاجی تنها پس از انجام طواف نساء مشروع و ممکن است.]

مطابق با روایات شیعی،‌ مسئله طواف نساء حتی در حج حضرت آدم علیه السلام[ و حضرت نوح علیه السلام[ نیز وجود داشته است.


امّا در فقه اهل سنت اساسا سخنی از طواف نساء‌ به میان نیامده است و در مقابل از طواف قدوم، طواف افاضه و طواف وداع بحث شده است.



اختلاف شیعه و سنی (2)




نماز

نماز از اصول مورد اشتراک تمام ادیان و مذاهب است و مسلمانان نیز همگی بر وجوب آن اتفاق نظر داشته و انکار آن را موجب خروج از دین می دانند. با وجود این، مسلمانان راجع به جزئیات این اصل مورد اتفاق، در مواردی اختلاف نظر دارند که به برخی از آنها اشاره می شود.

1. اذان

از جمله مستحبات مؤکد در دین مبین اسلام،‌ اذان و اقامه برای نماز است. مسلمانان اعم از شیعه و سنی در این خصوص، اتفاق نظر دارند و آنچه که موجب اختلاف نظر شده است، فصول و اجزاء اذان و اقامه است؛ بدین معنا که آیا گفتن ذکر «حی علی خیر العمل» در اذان و اقامه مشروع است یا نه؟

 سید مرتضی علم الهدی در کتاب الانتصار بر این باور است که گفتن ذکر«حی علی خیر العمل» در  اذان و اقامه از جمله اختصاصات شیعه امامیه است و دلیل وجوب آن را نیز اجماع علمای شیعه می داند. وی هم چنین بر این باور است که بنابر اظهارات علمای عامه،‌ این ذکر در مقاطعی از عصر پیامبر اکرم(ص) گفته می شد؛ ولی پس از آن، نسخ و رفع شد. سید در مقابل این ادعا مطالبه دلیل کرده است.]


2. علامه حلی(ره) از اندیشمندان قرن هشتم هجری بر این باور است که علمای شیعه به دلیل روایات متواتر بر استحباب گفتن ذکر مورد نظر در اذان و اقامه اتفاق نظر دارند.

3. صاحب جواهر(ره) پس از نقل کلام اندیشمندان شیعی راجع به ذکر «حی علی خیر العمل»،‌ چنین می نویسد که بر اساس شهرت فتوایی، اذان هیجده فصل دارد که «حی علی خیر  العمل» نیز جزء آن است و از این نظر اذان و اقامه با یکدیگر تفاوتی ندارند.]

امامیه برای اثبات مدعای خود به سیره اصحاب پیامبر اکرم(ص) و نیز روایات رسیده از امامان خود استناد می کنند:

الف. نصوص رسیده از اصحاب پیامبر اکرم(ص)

در منابع اهل سنت و نیز شیعه از بزرگانی همچون بلال حبشی، عبدالله بن عمر و سهل بن حنیف روایاتی نقل شده که دلالت بر این معنا دارد که آنان در اذان خود،‌ این لفظ را بیان می کرده اند:

1. عمار و عمر دو پسر حفص از پدران خود نقل کرده اند که بلال حبشی هنگامی که  اذان صبح را می گفت، جمله «حی علی خیر العمل» را نیز بیان می کرد.]

2. نافع نقل می کند که عبدالله بن عمر برخی از اوقات هنگامی که «حی علی الفلاح» را می گفت،

پس از آن جمله «حی علی خیر العمل» را بیان می کرد.]

ب. روایات رسیده از ائمه اطهار علیهم السلام

روایات فراوانی از ائمه اطهار علیهم السلام در این باره رسیده است که برخی از آنها عبارتند از :

1. امام علی علیه السلام خطاب به ابن نباح که در اذان خود،‌ حی علی خیر العمل را می گفت،‌ فرمودند: «مرحبا بالقائلین عدلا و بالصلاة مرحبا و اهلا»]

2. ابوبکر حضرمی و کلیب اسدی از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند که در اذان خود جمله  «حی علی خیر العمل» را بیان می کرد.]

امّا اهل سنت بر این باور هستند که گفتن ذکر «حی علی خیر العمل» در اذان و اقامه جایز نیست.

ادله اهل سنت بر مدعای خود را می توان اینگونه بیان کرد:

اولا مصادر حدیثی معتبر بر آن تأکید ندارند و سنن و بیهقی و مانند آن از منابع دست دوم هستند؛

ثانیا راویان احادیث مورد ادعای شیعه از ضعفا هستند، از این رو روایات آنها نیز از اعتبار ساقط است؛

ثالثا آنچه نزد ما معتبر است عمل و گفتار خود پیامبر اکرم(ص) است و عمل برخی صحابه ملاک و حجت برای عمل نیست.]

نقد و بررسی

برخی محققان در پاسخ به این ادله چنین گفته اند:

1. نسبت به دلیل اول می توان گفت که عدم ذکر روایات مورد نظر در صحیحین دلیل بر عدم صحت آنها نیست،‌ زیرا خیلی از احادیث مورد قبول شما در صحیحین نیست؛

2. نسبت به دلیل دوم می توان گفت که اولا دلیل ضعف راویان از نظر شما، مذهب آنهاست و چنین امری،‌ مورد قبول عقلاء نیست؛

ثانیا بر فرض ضعف راویان،‌ باز هم کثرت روایات اجازه ترک آنها را نمی دهد.

3. نسبت به دلیل سوم می توان گفت که اگر چه شیعیان توجه چندانی به عمل صحابه ندارند؛ اما اهل سنت عنایت ویژه ای به عمل صحابه داده و آن را حجت می دانند.]

2. تفریق یا جمع بین دو نماز

 آیا می توان بین دو نماز ظهر و عصر و نیز مغرب و عشاء فاصله  انداخت؟‌ راجع به این سؤال شیعیان و اهل سنت هر کدام دیدگاهی متفاوت دارند.

شیعه معتقد است که انجام هر نماز در وقت خود از فضیلتی ویژه برخوردار است از این رو تفریق دو نماز به حکم اولی، افضل است، اما به جهت عسر و حرج و دشواری در تفریق خصوصا در نماز جماعت، ائمه معصومین حکم به جواز جمع بین دو نماز کرده اند. این حکم با توجه به اینکه مجموعه شریعت با توجه به توانایی مردم در نظر گرفته شده و راحتی و آسانی را نیز مورد توجه قرار داده است، بیشتر مورد پذیرش قرار می گیرد. بنابراین اگر چه استحباب تفریق میان دو نماز امری مورد انکار شیعه نیست، اما جمع میان آن دو نیز مورد تأکید و قبول آنهاست. در این باره می توان به روایت عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام اشاره کرد که فرمودند پیامبر اکرم(ص) در هنگام سفر به دلیل عجله، بین دو نماز ظهر و عصر و نیز مغرب و عشاء جمع کردند. آن گاه امام صادق علیه السلام فرمودند: تفریق میان آن دو افضل است.[

افزون بر آن، در منابع اهل سنت روایاتی وجود دارد که نشان از جمع کردن میان دو نماز در حالت بدون عذر نیز می باشد.]

امّا مراجعه به متون فقهی اهل سنت روشن می سازد که ایشان نظریه واحدی را ارائه نکرده اند؛ چرا که سرخسی از فقهای حنفی مذهب در کتاب عظیم خود به نام المبسوط، جمع میان دو نماز را جز در دو مکان عرفه و مزدلفه جایز نمی داند. همو شافعی را کسی می داند که جمع میان آنها را در حالت سفر و باران جایز می داند[ و مالک را نیز کسی می داند که افزون بر آن، در حالت بیماری نیز جمع میان دو نماز را جایز دانسته است،‌ حال آنکه به نقل او احمد حنبل جمع میان دو نماز را


در حالت غیر سفر نیز جایز دانسته است.

با توجه به آنچه که گذشت می توان مدعی شد که اغلب فقهای اهل سنت، جمع میان دو نماز را جز در حالت های خاص جایز نمی دانند.

ادله اهل سنت بر این مدعا را می توان اینگونه تبیین کرد:

اولاً آیه کریمه «حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى» دلالت بر این دارد که نماز را باید در وقت مخصوص به خود خواند؛]

ثانیاً آیه کریمه «ان الصلاة کانت على المؤمنین کتابا موقوتا» اشاره به این معنا دارد که نماز باید در وقت خود خوانده شود؛

ثالثاً از ابن عباس نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود:

«هر کس بدون عذر بیان دو نماز جمع کند،‌ بابی از ابواب گناهان بزرگ را به روی خود باز کرده است.»]


رابعا بیهقی نقل کرده است عمر به ابوموسی اشعری نوشته است که جمع میان دو نماز از گناهان بزرگ است مگر در صورت عذر»

نقد و بررسی

قبل از پاسخ به این دلایل باید توجه داشت که وجود این همه اختلاف در میان مسلمانان و حتی اهل سنت ریشه در اختلاف عمیق در اصل امامت و توحید تشریعی دارد و اگر در آن اصل،‌ وفاق حاصل می شد، این اختلافات بروز پیدا نمی کرد. با وجود این در پاسخ به دو دلیل اول باید گفت که این دو آیه تنها اهمیت به نماز و توجه ویژه به وقت نماز را مورد تأکید قرار داده است،‌ و این مطلب منافاتی با رخصت و جواز در جمع میان دو نماز ندارد،‌ چنانکه جمع میان دو نماز در سیره

رسول گرامی اسلام نیز به چشم می خورد؛

اما روایات نقل شده از سوی اهل سنت،‌ در صورت پذیرش آنها، می توان در پاسخ آنها گفت که این احادیث با احادیث فراوان نقل شده از سوی پیامبر اکرم(ص) که در منابع اهل سنت منافات دارد،‌ چرا که ابن عباس نقل کرده است پیامبر اکرم(ص) بدون عذر و باران نیز میان دو نماز جمع


کرده است.


همچنین همو نقل کرده است که همراه با پیامبر اکرم(ص) میان دو نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء جمع کرده است.

این روایات چنان محکم هستند که مفسر بزرگ اهل سنت یعنی آلوسی اذعان کرده است که جواز

جمع بین صلاتین مطلبی است که روایات صحیحه آن را تأئید می کند.]

3. جزئیت بسمله و حکم آن در نماز

از جمله اختلافات مطرح میان شیعه و سنی،‌ اختلاف راجع به این مسئله است که آیا بسمله  جزء هر سوره است که در این صورت خواندن آن در نماز به همراه سوره،‌ واجب است و یا اینکه جزء سوره نیست که در این صورت خواندن آن در نماز  همراه با سوره لازم نخواهد بود.

ائمه  شیعه و به پیروی از آنها علمای شیعه همه متفق هستند که  به غیر از سوره توبه، بسمله جزء سوره بوده و در نتیجه خواندن آن با  سوره در نماز واجب است و چنانکه در نماز همراه با سوره  خوانده نشود‌، آن نماز محکوم. به بطلان خواهد بود.]

در این باره می توان افزون بر استناد به سیره مسلمانان[و نیز مراجعه به مصحف های صحابه و تابعین، به روایات فراوانی که از طریق شیعه و سنی رسیده است،‌ تمسک کرد:

الف. معاویه بن عمار می گوید به امام صادق علیه السلام گفتم:‌ هنگامی که آماده نماز شدم،‌ هنگام قرائت سوره حمد،‌ بسم الله الرحمن الرحیم را نیز بگویم؟ فرمود: بله. سوال کردم:‌ هنگامی که سوره را خواندم،‌ بسمله را همراه با سوره نیز بخوانم؟ فرمود:‌ بله.]


ب. ابن قدامه در کتاب خود از ام سلمه روایت نقل کرده است که رسول خدا(ص) در نماز خود بسم الله الرحمن الرحیم را ابراز کرد.


 این در حالی است که پیشوایان و فقهای اهل سنت در این باره اتفاق نظر ندارند،‌ شافعی صراحتا قول به جزئیت بسمله برای سوره حمدرا صحیح دانسته است، اما همو قول به جزئیت بسمله برای سایر سوره ها را پنداری باطل می داند.ابن قدامه حنبلی مذهب نیز با اینکه قول به جزئیت بسمله در تمام سوره ها را نظر اکثر علما دانسته است، اما مالک را مخالف با این نظر حتی برای سوره حمد قلمداد کرده است

ممکن است مخالفان نظریه شیعه در توجیه نظریه خود، به دو روایت زیر تمسک کنند:

الف. قتاده از انس بن مالک نقل کرده است که پیامبر اکرم(ص)، ابوبکر،‌ عمر و عثمان قرائت حمد در نماز را با آیه «الحمدالله رب العالمین» آغاز می کردند؛


ب. عبدالله بن مغفل می گوید که هنگام نماز پدرم شنید که من «بسم الله الرحمن الرحیم» را به زبان آوردم. وی مرا از این کار نهی کرده و گفت که من با پیامبر اکرم(ص)، ابوبکر،‌ عمر و عثمان نماز خوانده و هیچکدام قرائت را با بسمله شروع نکردند.

بررسی ادله

شافعی که از مخالفان روایت نخست بوده است، در پاسخ به روایت مزبور می گوید که منظور از این روایت این است که پیامبر اکرم و خلفای سه گانه، قبل از سوره، فاتحة‌ الکتاب را می خوانده اند، بدین معنا که قرائت را به سوره حمد شروع می کرده اند.]


افزون بر آن، می توان گفت که این دو روایت در مقابل انبوه روایاتی که بر جزئیت بسمله برای سوره های قرآن کریم، تاب مقاومت نداشته و روایات فراوان دال بر مطلوب نظریه شیعه و اکثریت اهل سنت، مقدم بر آن دو روایت است.

4. حکم نماز در سفر

اختلاف دیگری که میان مسلمانان راجع به نماز وجود دارد،‌ کیفیت نماز مسافر است. تمام مسلمانان بر اینکه قصر نماز در سفر امری مشروع است،‌ اتفاق نظر دارند،‌ آنها مشروعیت این عمل را قرآن کریم برداشت کرده اند،‌ آنجا که می فرماید:

«وإِذا ضَرَبْتُمْ فِی الأَرْض فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَن تَقْصُروا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُم أَن یَفْتِنَکُمُ الّذینَ کَفَرُوا انّ الکافرینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوّاً مُبیناً»[41]

اما اختلاف در این مسئله است که آیا می توان نماز را قصر خواند یا اینکه واجب است نماز را قصر خواند؟

فقهای شیعه به پیروی از ائمه اطهار علیهم السلام،‌ حکم به وجوب قصر نمازهای چهار رکعتی در هنگام سفر کرده اند،‌ بدین معنا که اگر کسی از روی علم،‌ نماز چهار رکعتی را در سفر،‌ به صورت قصر نخواند،‌ باید نماز خود را اعاده کند.]


شیخ طوسی(ره) این نظریه مورد اتفاق میان شیعه دانسته و حتی عمر بن خطاب را نیز موافق شیعه در این باره معرفی کرده است.

شیعیان در این باره به سنت پیامبر اکرم(ص)، بیانات ائمه اطهار علیهم السلام و نیز سیره مسلمانان استناد می کنند.

راجع به سنت پیامبر اکرم(ص) می توان به روایات متعددی که اهل سنت از ایشان نقل کرده اند،‌ اشاره کرد.

ابن عباس در این باره می گوید:


« فرض الله الصلاة على لسان نبیکم فی السفر رکعتین»

«خداوند نماز را در هنگام سفر، بر زبان پیامبرتان دو رکعتی واجب کرد»


راجع به سیره مسلمانان می توان به روایت نافع از عبدالله بن عمر استناد کرد که وی می گوید با پیامبر اکرم(ص)،‌ ابوبکر و عثمان مسافرت کردم و آنها نماز ظهر و عصر را دو رکعتی خواندند و قبل از سفر و بعد از سفر چنین کاری نکردند و من هم اگر قبل از سفر یا بعد از سفر بودم، نماز را تمام می خواندم.

در روایت دیگری عبدالله بن عمر نقل می کند که پیامبر اکرم(ص)، ابوبکر،‌ عمر و عثمان به طور پیوسته در سفر نماز خود را قصر می خوانده اند.

ترمذی پس از نقل این روایت می نویسد:


«و العمل علی هذا عند اکثر اهل العلم من اصحاب النبی(ص) و غیرهم»

«عمل بر طبق این روایت(قصر)،‌ نزد اغلب علما از اصحاب پیامبر  اکرم(ص) و غیر ایشان ثابت است.»

همچنین عمران بن حصین می گوید که با پیامبر  اکرم(ص)، ابوبکر،‌ عمر و عثمان مراسم حج را انجام دادیم و همگی نماز را قصر خواندند.]

اما در میان فقهای اهل سنت در این باره وفاقی وجود ندارد،‌ چرا که ابوحنیفه همچون شیعه قائل به وجوب قصر نماز مسافر است،] مالک نیز همچون شیعه آن را سنت مؤکد پیامبر دانسته است بگونه ای که دیده نشده که پیامبر اکرم(ص) در نماز به طور تمام نماز بخواند،[ اما شافعی بر این باور است که مسافر می تواند نماز را به طور قصر یا اتمام بخواند[ اگر چه تقصیر بهتر است.

محیی الدین النووی از فقهای شافعی این قول را به عثمان بن عفان،‌ سعد بن ابی وقاص،‌ عایشه و عبدالله بن عمر و .... نسبت داده است.]

حنابله نیز همچون شافعی مسافر را در قصر و اتمام،‌ مخیر می دانند.]

کسانی که قصر و اتمام را در سفر جایز می دانند ممکن است دلایلی را بدین شرح اقامه کنند:

اولا خداوند در آیه کریمه فرموده است: «لاجناح علیکم» بدین معنا که اشکالی بر شما نیست اگر نماز را قصر بخوانید. این تعبیر نه تنها مناسب با نظریه تخییر میان قصر و اتمام است، بلکه شافعی گفته است که این تعبیر تنها در مورد اباحه آمده است؛

 ثانیا روایاتی در این باره نقل شده است که دلالت بر تخییر میان قصر و تمام برای مسافر در نماز است. از باب نمونه می توان به این دو روایت اشاره کرد:

1. مسلم از یعلى بن أُمیّة نقل می کند که گفت راجع به آیه(فلیس علیکم جناح أن تقصروا من

الصلاة أن یفتنکم الّذین کفروا) از عمر بن خطاب سوال کردم. وی گفت راجع به این آیه از پیامبر اکرم(ص) سوال کردم که ایشان فرمودند:


«صدقة منّ اللّه بها علیکم فاقبلوا صدقته».

«قصر در نماز صدقه ای است که خداوند به واسطه آن بر شما منت گذارده است،‌ پس آن صدقه را قبول کنید»


دلالت این حدیث بر مدعای اهل سنت اینگونه ثابت می شود که قبول کردن صدقه لازم نیست،‌ بنابراین قصر نماز به هنگام سفر نیز لازم نیست.

2. از عایشه روایت نقل شده است که گفت در سفر همراه با پیامبر اکرم(ص) بودیم او نماز را قصر خواند و روزه هم نگرفت،‌ ولی من نماز را کامل خوانده و روزه هم گرفتم. حضرت به من فرمود:‌ «احسنتِ یا عایشة».]


و نیز همو نقل کرده است که پیامبر اکرم(ص) در هنگام سفر نمازش را هم به طور قصر می خواند و هم به طور تمام.

بررسی  ادله

راجع به دلیل نخست،‌ باید گفت که تعبیر لاجناح علیکم لزوما به معنای رخصت و تخییر نیست،‌


چرا که قرآن کریم در جای دیگری می فرماید: «انّ الصَّفا وَالمَرْوَةَ مِنْ شَعائِر اللّه فَمَنْ حَجَّ البَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ علیهِ أَنْ یَطَوَّفَ بِهِما»

در این آیه هیچ فقیهی حکم به تخییر حاجی نسبت به انجام دادن یا انجام ندادن سعی صفا و مروه نداده است.

در آیه مورد بحث نیز،‌ خداوند در مقام دفع توهم حظر است،‌ بدین معنا که کسانی که نماز شکسته را نقص در نماز دانسته و آن را ممنوع دانسته اند،‌ بدانند که چنین نیست.]

و اما راجع به حدیث عمر بن خطاب از پیامبر اکرم(ص) می توان اینگونه پاسخ داد که اولا امر به قبول این صدقه دلالت بر وجوب آن دارد،‌ ثانیا اگر چه انسان ها در قبول صدقه یکدیگر حق انتخاب دارند،‌ اما وقتی که خداوند حکیم چیزی را به عنوان صدقه به انسان ها می­دهد،‌ حکایت از مصلحت دار بودن آن و در نتیجه لازم بودن قبول آن دارد]

همچنین راجع به روایت اول عایشه از پیامبر اکرم(ص)،‌ برخی محققان با دقت در سیره و تاریخ زندگانی پیامبر اکرم(ص) اینگونه جواب داده اند که افزون بر ضعف سند، در حدیث عایشه نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) در ماه رمضان برای عمره مفرده به مکه رفته بوده است، در حالیکه به شهادت تاریخ­نویسان اهل سنت،‌ آن حضرت هیچگاه در ماه رمضان به عمره مفرده نرفته است؛ ضمن آنکه چگونه قابل تصور است که عایشه که پیامبر و اصحاب را در حالت افطار و قصر نماز می دید، بر خلاف آنها روزه گرفته و نماز را کامل خوانده باشد؛ این نکته چنان شگفت انگیز است که ابن تیمیه حکم به جعلی بودن این روایت داده است؛

راجع به روایت دوم عایشه نیز می توان اینگونه جواب داد که این روایت با روایات فراوانی که خود عایشه و دیگر بزرگان اهل سنت از پیامبر اکرم(ص) مبنی بر لزوم قصر نماز هنگام سفر نقل کرده اند،‌ منافات دارد



ادامه دارد....


http://www.intjz.net/maqalat/sh-ekhtelaf.html